ما 7 فروردین 94 عقد کردیم و شهریور 94 جشن عروسی گرفتیم...
الان حدود 2 سال و نیم میگذره، مشکلات زیادی داشتیم ولی ته تهش بازم این وجود توئه که منو آروم میکنه......
خیلی خوشحالم که دارمت عشقم.............
ما 7 فروردین 94 عقد کردیم و شهریور 94 جشن عروسی گرفتیم...
الان حدود 2 سال و نیم میگذره، مشکلات زیادی داشتیم ولی ته تهش بازم این وجود توئه که منو آروم میکنه......
خیلی خوشحالم که دارمت عشقم.............
اینـــــــــــــم کیک و کادوی تولــــــــــدت عشقممممم
تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم
تولدت مبارک نفســـــــــمممممممممممم
این روزا حالم خیلی خوبه.....
تو شدی همون امین اولی........
با احساس و مهربوووون........
یه هفته دیگه میای پیشم و بعد هفت ماه میبینمت......
خیلی خوشحالــــــــــــــم نفسم..........
دیشب تو اوج ناامیدیم بهم گفتی که با خانوادت حرف زدی و قراره بیای منو مال خودت کنی . این وسط همه چیز خوبه جز بابام . نمیدونم آخرش چی میشه......... خدایـــــــــــــا هر چی ازت خواستم نه نگفتی . حالام من عشقمو از تو میخوام...... راضی کردن بابام با خودت........
امروز آرووووم آروووومم . دیشب بعد مدت ها کلی باهات حرف زدم . فهمیدم هنوزم مث روز اول بهم فکر میکنی و ولی نمیدونم چرا داری همه تلاشتو میکنی که از من زده بشی !!!!!!!!!!!
میگی بخاطر خودمه ولی نمیدونی من فقط با تو زندگی واسم قشنگه........
تنهاااااااااااااااام نذاااااااااار نفسمممممممممم
دلم بوسه ای میخواهد.....
که از فشارش ، چشمانم سیاهی رود.....
چقد این سرگیجه ای که از فشار مستی عشق برمیخیزد را دوست دارم.....
کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافته
آنوقت به او میگفتم:
یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغض هایم را
نمیتوانم فرو بدهم ......
باز هم صدای شکستن آمد....
شیشه نبود ....
صدای شکستن دل عاشقی بود که در تنهایی غرورش هم
شکسته بود ......
وسط دعوا یه جمله هست که میتونه داستان رو عوض کنه
حرف نزن بیا بغلم